۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

مشترکات جنبش سبز

به نام خدا

جنبش اعتراضی مردم که پس از انتخابات ریاست جمهوری در خردادماه 1388 به صورتی گسترده و فراگیر، خود را نشان داد، گوناگونی بسیاری از نظر اهداف و رویکردها داشته و دارد. این گوناگونی چندان آشکار است که انکار آن به انکار آفتاب در روزی آفتابی می ماند.
روشن است که اصرار بر تمامی خواسته های گوناگون مردمی، می تواند به رویارویی های ناخواسته بیانجامد و چندپارگی مردم و جنبش را درپی داشته باشد.
تنها راه خردمندانه برای ماندگاری و ستبری جنبش، پافشاری همه ی گروه ها و افراد، بر مشترکات و گزاره های پذیرفته شده و همگانی است. پس هرگاه کسی به نام کل جنبش می خواهد سخن بگوید، تنها بر مشترکات تأکید کند و از بیان مسایل و نظریات اختصاصی خود، پرهیز کند. به عبارت دیگر، نظریات اختصاصی خود را تنها به عنوان دیدگاه شخصی خود و توصیه هایی از دیدگاه خویش ارائه کند و «از نسبت دادن مسایل شخصی و نظریات فردی و گروهی، به کلیّت جنبش سبز، پرهیز کند».
اگر این دقت در بیانات افراد و گروه های پیوسته به جنبش سبز مورد توجه جدی باشد، برای هیچ فرد و گروهی ایجاد نگرانی نمی کند و گام نخست در «تمرین دموکراسی» را با استواری برخواهیم داشت.
برای پرهیز از درازی سخن، چند گزاره را به عنوان «گزاره های مشترک و خواسته های همگانی» که از بیانیه ها، مقالات، شعارها، پلاکاردها، مصاحبه ها و سخنرانی های افراد و گروه های گوناگون جمع آوری کرده ام، در دید مردم و صاحب نظران قرار می دهم «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید». از سایر دوستان نیز انتظار دارم تا در این خصوص، دیدگاه خود را به اطلاع مردم برسانند.

1-نخستین خواسته ی مشترک مردم در خیزش کنونی، چیزی نیست جز «نفی استبداد و تحقق حاکمیت ملی مبتنی بر دموکراسی».
بیش از صدسال است که ملت ایران در پی «مشروطه خواهی و نفی حکومت و ولایت مطلقه و استبدادی شاه و فقیه» بوده اند. هرچه در این راه کوشیده اند کمتر به مقصد رسیده اند. دلیل عمده ی آن هم چیزی نیست جز اعتماد به ادعاهای خیرخواهانه برخی افراد یا گروه ها، که در نهایت به افزودن «قیود و شروطی نامشخص نسبت به دموکراسی» انجامیده و عملا ملت را به استبدادی جدید گرفتار ساخته است.
این بار بنا نیست که به هیچ قید و شرطی در کنار دموکراسی(مردم سالاری) رضایت داده شود. دموکراسی خواهی و «حاکمیت مطلقه ی ملت» تنها از راه «مشروطه شدن قدرت و نهادهای قدرت» امکان پذیر است.

2- مبنای تمامی قوانین کشور را باید بر «حقوق بشر» قرار داد. مراعات حقوق بشر، به عنوان یک معاهده ی بین المللی و پدیرفته شده از سوی حاکمیت های گوناگونی که هم اکنون بر جوامع اسلامی مسلط اند و داعیه دار شریعت بوده و اکثر فقیهان نیز آن را برتافته اند، برای تمامی کشورهای عضو سازمان ملل، الزامی است.
این تعهد بین المللی(به هردلیلی که اتفاق افتاده باشد) برای مسلمانان نیز «الزام شرعی وفای به عهد و پیمان» را درپی دارد. بنا بر این نه تنها شریعت محمدی(ص) از این امر ممانعت نمی کند که آن را «واجب شرعی» می داند و نه تنها با برداشت های علمی از آن مخالفتی ندارد که به آن فرامی خواند. متشرعان و متدینان نیز از جنبه های نظری و عملی زیانی نمی بینند.
این حقیقت را دیر یا زود، فقیهان و متکلمان شریعت خواهند دانست و تا فرا رسیدن آن زمان، نمی توان مردم «حق طلب» را منتظر گذاشت و حقوق آنان را همچون سالیان دراز سیطره ی استبداد (چه از نوع سکولار یا از نوع دینی) نادیده گرفت.

3- حق «آزادی بیان» که از طرق گوناگونی چون؛ «آزادی ایجاد رسانه های مکتوب، صوتی و تصویری خصوصی» و «آزادی اطلاع رسانی» و «آزادی اجتماعات و راهپیمایی های اعتراضی به سیاست های حاکمان» و «ایجاد تشکل های سیاسی و صنفی» و ... استیفا می شود را باید به صورتی خاص و برجسته مورد تأکید قرار داد. به گونه ای که بیان آزادانه ی تمامی اطلاعاتی که برای آگاهی مردم ضروری است، را در همه ی زمان ها فراهم ببینیم و امکان تعطیلی مطبوعات و رسانه ها را برای همیشه از حاکمیت سلب کند.
در دنیای امروز، پاسداری از «اهداف و منافع ملی» بدون وجود «رسانه های آزاد و مستقل از حکومت» هرگز امکان ندارد. تجربه ی ناموفق نظام های سلطنتی و ولایی، و قربانی شدن مکرر مطبوعات مستقل در پای استبداد، باید درس لازم را به ایرانیان داده باشد.
بهانه هایی چون؛ «اهانت به مقدسات، بسط بی بندوباری، توهین و تعرض به افراد و ...» نباید آنقدر برجسته شود که «گمان محدودیت رسانه ها» را برانگیزد. طبیعی است که قوانین منطقی و خردمندانه ی قانونگزاران در پارلمان، می تواند این موارد را از تعرضات نابخردانه ی افراد شاغل در رسانه ها، دور نگهدارد، آنچنان که در سایر جوامع قانونمند جهان، این موارد با خردورزی متقابل اصحاب رسانه و قانونگزار، حل شده است.
برجسته کردن مشکلات احتمالی، تاکنون به سلب حقوق قطعی مردم و اصحاب رسانه منجر شده است، و آنگاه که رسانه ها به «مسلخ» رفتند، چشم و گوش مردم بر واقعیت های مملکت بسته شد و استبداد، در کمال آرامش و دور از چشم مردم، به کشور بازگشت.
هشدار که این بار به «بستن گوش و چشم ملت» به هیچ عنوان راضی نشویم، تا در حکومت اکثریت(که طبیعت دموکراسی است) نه تنها حقوق اقلیت ها، نادیده گرفته نشود، بلکه از اینکه اندک اندک «اقلیت های زیاده طلب و مستبد» به نام اکثریت ملت، بر دوش مردم سوارشوند و کشور را به فساد کشند و «حقوق اکثریت را نادیده گیرند» نیز پیشگیری شود.

4- تمامی تلاشهای سیاسی اجتماعی جنبش سبز ملت ایران، درچارچوب «اتحاد ملی و یکپارچگی سرزمین ایران» است.
باید همگان بپذیریم که تمامی اقوام ایرانی از آذری و کرد و لر و بلوچ و عرب و ترکمن تا پارس، در کشوری متحد و سرزمینی یکپارچه به نام ایران و با فرهنگی ایرانی و مبتنی بر دموکراسی، هم در سطح منطقه ای و هم در سطح ملی، حاکم بر سرنوشت خویش خواهند بود. مسئولان اجرایی استان ها باید نماینده ی اکثریت مردم همان استان باشند و شوراهای شهری و استانی، در محدوده ی تصمیمات ملی، حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را به صورت منطقه ای تجلی بخشند.

5- آخرین نکته ی مشترک، چیزی جز «نفی خشونت» نیست. جنبش سبز اگر کمترین بهره از خشونت را چاشنی رفتار خویش سازد، شکست خود را تضمین کرده است. اگر آن خشونت(اگرچه حداقلی باشد) جنبش را به پیروزی رساند، تبدیل به ابزاری مقدس خواهد شد که پس از آن نیز «ارزشمند» دانسته خواهد شد.
آغاز ماجرا از همین جا است. خشونتی که ارزشمند دانسته شد، تعمیم خواهد یافت و اندک اندک به ابزار اصلی پیش برد اهداف پیروزمندان تبدیل خواهد شد و حکومت را در آینده ی ایران نیز مبتنی بر «خشونت ورزی» قرار خواهد داد و این به معنی «بازگشت استبداد» است. همین داستان در انقلاب 57 اتفاق افتاد و راهبران کنونی آن پس از طی مراحل تدریجی خشونت در برابر گروه های مخالف مسلح و یا برخی افراد مخالف غیر مسلح، امروز با «خشونتی نهادینه» در برابر همایش های غیر مسلحانه و مسالمت آمیز ملت قرارگرفته و به روی آنان سلاح کشیده اند.
جنبش سبز نباید از «ابزار سرخ» بهره گیرد. ابزار او نیز باید سبز سبز باشد و در خیال بهره گیری از خشونت نیافتد که «دام شیطان استبداد» است و همرنگی با مستبدان، آدمی را به چاه استبداد و ستم فرو می افکند.
افرادی که سابقه ی نظریه پردازی خشونت، اقدامات تروریستی و یا قلع و قمع مخالفان خود و یا تبلیغ خشونت ورزی در هر دو جناح «حاکمیت و مخالفان حاکمیت» را داشته و دارند، هیچ نسبتی با جنبش سبز نخواهند داشت. البته راه بازگشت از تصورات نادرست و جبران گذشته(اگر ممکن باشد) و نفی خشونت در گفتار و کردار، برای همگان باز است و آغوش پرمهر همراهان جنبش سبز، برای بخشش گناهان و خطاهای افراد و گروه ها، گشوده است.
تمرین «پرهیز جدی از خشونت» برای همه ی ما، گونه ای تمرین برای پذیرش «دموکراسی و حقوق بشر» است که باید مصرانه درپی این رویکرد باشیم.

از آنجا که مشترکات را نباید چندان گسترش داد که خود منشأ اختلاف نظر گردد، به همین کلیات بسنده می کنم و یادآوری می کنم که؛
خدای سبحان به هنگام دادن مأموریت «اتحاد با غیر مسلمانان» به پیامبر گرامی اسلام(ص) می گوید: «قل یا اهل الکتاب، تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم، ألانعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله=ای اهل کتاب، بیایید به سخن مشترک بین ما و شما توافق کنیم، که هیچ موجودی جز خدای یگانه را نپرستیم و شریک برای او قرار ندهیم و هیچکدام از ما، خود را ارباب دیگری نگیریم و فقط خدا را ارباب خود بدانیم».
می بینیم که هیچ سخنی از مسایل اختلافی چون؛ «پذیرفتن نبوت محمدبن عبدالله(ص) یا شریعت او» در این دعوت به اتحاد، مطرح نشده است و تنها بر «کلمة سواء=سخن مشترک» تأکید شده است.
این درس «اتحاد» است که صرفا بر «مشترکات» می توان بنای «وحدت» را برپا کرد. پس هرگاه سخن ما در دایره ی مشترکاتمان بود، می توانیم سخن خود را به عنوان «خواست مردم و جنبش سبز ملت» بیان کنیم و هرگاه بیش از آن را می خواهیم مطرح کنیم، دیدگاه های شخصی خود را از گرایشات عمومی مردم، جدا ساخته و «مصادره به مطلوب» نکنیم. بلکه دیدگاه های اختصاصی خود را به عنوان توصیه هایی به ملت و خیرخواهی برای جنبش سبز آنان و یا انتقاد علمی از سایر همراهان در جنبش سبز، بدون اصرار و توهین به دیگران، مطرح کنیم.
طبیعی است که سخنان مستدل و منطقی، هرچند به نفی برخی عقاید و باورها و یا رویکردهای سیاسی پرداخته باشند، توهین آمیز تلقی نمی شود.
همه می دانیم که طعنه زدن، مسخره کردن، تحقیرکردن و بکاربردن کلمات زشت در بحث های جدی سیاسی و اجتماعی و نظری، شایسته ی کسانی که ادعای علم و فضیلت دارند نیست. هر نویسنده و یا گوینده ای(در مسایل جدی) با واژگانی که به کار می برد، نخست خود را به مخاطب خویش می شناساند و سپس مقصود خود را به وی می رساند. هشدار که خود را «هتک» نکنیم.

خدایا چنان کن سرانجام کار//تو خوشنود باشی و ما رستگار

احمد قابل ............ 12 آذر 1388 .............. فریمان

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

بنیان سپاه پاسداران



به نام خداوند رحمان و رحیم
(الهی أنطقنی بالهدی و الهمنی التقوی)

دو خاطره از خاطرات دیروز را برای امروزیان می نویسم تا آنانی که نبوده اند و ندیده اند و آنانی که بوده و دیده اند، با دیده ی عبرت به آن بنگرند. شاید برای آینده ی ملت، اندک ارزشی داشته باشد؛

یکم) در سال 1358 به مدت 100 روز در سپاه پاسداران شهرستان نایین، عضو افتخاری بودم. و از تیر ماه 1359 رسما به استخدام سپاه پاسداران خراسان- مشهد در آمدم.
پس از سه ماه، در مهرماه همان سال، در برابر تصمیمات «واحد هماهنگی شهرستان ها» (ستادکل در تهران) که بر خلاف اساسنامه و آیین نامه ی مصوبه ی شورای انقلاب، تصمیم به تغییر مسئولان واحدهای تدارکات و آموزش سپاه خراسان گرفته بودند، به اعتراض برخاستم و همراه پرسنل این واحدها، خواستار توضیح برای این تصمیمات خلاف قانون شدیم.
طبق مصوبه ی شورای انقلاب، مسئولین واحدها با رأی پرسنل همان واحدها انتخاب می شدند و برای تغییر آن ها باید به توضیح قانع کننده داده می شد. نتیجه ی آن اعتراض، قطع حقوق ماهیانه در هنگامه ی حضور داوطلبانه در جبهه ی جنگ تحمیلی و متهم شدن به «ایجاد اغتشاش در سپاه و تشکیل باند و تبانی برای اخلال در تصمیمات مسئولان سپاه» بود.
من به همراه پنج نفر از دوستان و پرسنل سپاه خراسان، که عبارت بودند از آقایان؛ «شهید حسن طاهرپور، مجید نیری(از بازداشت شدگان سازمان مجاهدین انقلاب پس از انتخابات اخیر که بعد از حدود یکصد روز بازداشت، آزاد شد) عبدالله ارشاد، زنده دل(که اصلا نمی شناختمش) و عبدالرسول پاسدار»، از سوی «شورای فرماندهی کل سپاه» با همان اتهامات ادعایی گزارشگر عضو واحد هماهنگی شهرستان ها که از تهران برای انجام تصمیمات یادشده آمده بود، به «اخراج از سپاه» محکوم شدیم.
پس از بازگشت از جبهه، به تهران فراخوانده شدیم و برای پی گیری حکم اخراج (که عملا به تبعید تغییر یافته بود و بعد هم پس گرفته شد و با استعفای من در اسفند ماه همان سال به پایان رسید) دیدارهایی با مسئولان اصلی این ماجرا در ستاد کل سپاه در تهران داشتیم.
بالاترین مسئولی که ملاقات کردیم، مرحوم شهید کلاهدوز (عضو شورای فرماندهی کل سپاه)بود. فردی متدین و از انقلابیونی که بنا بر آنچه آن زمان شایع بود، مخفیانه در گارد شاهنشاهی قبل از انقلاب خدمت می کرد.
من که سخنگوی جمع شش نفره مان بودم، به آن تصمیم شورای فرماندهی سپاه و خصوصا «نماینده ی ولی فقیه، آقای محلاتی» اعتراض کردم و گفتم:«شما تاکنون ما را دیده اید؟!!». گفت: «نه، ندیده ام». گفتم: «پس چگونه به خود اجازه داده اید که بدون حضور و دادن فرصت دفاع به متهمان، حکم صادر کنید؟ حالا از شما انتظاری نیست، ولی نماینده ی ولی فقیه که علی القاعده باید بداند که حکم یک جانبه و بر اساس گزارش مدعی و بدون حضور و دفاع متهم، قضاوتی برخلاف شرع و حکم به غیر حق است. ایشان و شماها چگونه به خود اجازه داده اید که در جایگاه فرماندهی کل سپاه، چنین رفتار خلاف شرع آشکاری انجام دهید؟!!».
مرحوم شهید کلاهدوز فکری کرد و گفت: «اعتراض شما وارد است. اخیرا دادستانی انقلاب در سپاه تشکیل شده و شما می توانید به آنجا شکایت کنید». من پاسخ دادم: «ما آنقدر نادان نیستیم که ندانیم در شرایط فعلی کشور و جنگ، برای چنین رفتار ناپسندی، حتی از توبیخ جزئی فرماندهان پرهیز خواهند کرد تا چه رسد به رسیدگی به شکایت از کل اعضای فرماندهی سپاه».
کلاهدوز در پاسخ گفت: «الآن فرماندهی کل سپاه درگیر سازماندهی و جنگ است، ممکن است برای ایجاد تشکیلاتی به عظمت سپاه، چهارتا حق هم ناحق شود. این خیلی چیز مهمی نیست».
من از جا برخاستم و به دوستان خود گفتم: «برخیزید برویم. من فکر می کردم که چهار بنیان سپاهی که می خواهد از حق و حقیقت دفاع کند، باید بر چهار حق احقاق شده بنا شود و نه بر چهار حق ناحق شده. جای ما در چنین سپاهی نیست. خشت اول چون نهد معمار کج//تا ثریا می رود دیوار کج».
مرحوم کلاهدوز که دید حرف خوبی نزده است، تلاش کرد که ما را نگهدارد و دلجویی کند، ولی من به دوستانم گفتم: «اگر شما می خواهید بمانید، من میروم». پس از این گفت و گوی تاریخی بود که تصمیم جدی به استعفا از سپاه پاسداران گرفتم و مسیر پذیرش استعفا، تا پایان سال 1359 به طول انجامید که نهایتا به همکاری رسمی ام با این ارگان، خاتمه داد.

امروز، قریب 30 سال از آن ماجرا گذشته است و همگان آشکارا می بینند که «خشت کج» آن روز، تا کنون به «کج روی» خود (کم یا بیش) ادامه داده است و از ادعای «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» بودن تا «سپاه پاسداران استبداد ضد دین» شدن را پیموده و یا درحال پیمودن است.
آنانی که بنیان های سپاه را در جهت «پاسداری از منافع فردی ولی فقیه» سازمان دهی کردند و شعار «جانم فدای رهبر» را به جای «جانم فدای ملت» یا «جانم فدای کشور» به نظامیان تحمیل کردند و یا در جهت منافع گروهی «اقتدارگرایان» و یک جناح سیاسی، یعنی «عاملان و حامیان استبداد» قرار دادند و ساختمان این تشکیلات مردمی را در جهت خلاف منافع ملت، مهندسی کردند، امروز هیچ بهره ای جز «نفرت مردم» را برای این ارگان، به ارمغان نیاورده اند.
سپاهیانی که عزت الهی و مردمی خود را به تاراج رفته می بینند، نمی توانند منتظر رسیدن حمایت دیگران بمانند. آنان باید خود از عزت خویش و هدف عقلی و مشروع تأسیس سپاه، در برابر غافلان و گمراهان و عمله ی استبداد، دفاع کنند و اجازه ی ریختن آبروی خویش را بیش از این به نااهلان ندهند.
برای آبرو یافتن این نهاد بزرگ، شهیدان بسیاری چون؛ خرازی، همت، باکری، چراغچی، صادق جوادی، بروجردی، فرودی، باقری، زین الدین، جهان آرا و هزاران پاسدار شهید کم نام و گمنام دیگر درکنار صدها هزار شهید بسیجی، جان خود را فدای ملت و کشور و آیین کرده اند و «گروه اندکی سپاهی بازمانده ی جدامانده از اهداف شهیدان و بنیان گذاران سپاه» حق ندارند همه ی این عزت و آبرو را خرج قدرت طلبی های خود و همفکران مستبد خود کنند.

دوم) در خرداد سال 1366 و چندی پس از شهادت برادرم«ابوالقاسم قابل» و پسر خواهرم«محمد غیبی»، برادر جانبازم«محمود قابل» پیش من آمد تا به خاطر دوستی و روابط صمیمانه ای که با اکثر فرماندهان لشکر نصر و تیپ 21 امام رضا(ع) داشتم، مقدمات استخدام رسمی وی را در سپاه خراسان فراهم کنم.
من که از شکل گیری روابط ناسالم در سپاه و در چند سالی که از عمر آن می گذشت، کم و بیش آگاه بودم، به او که اکنون معلم است و آن زمان شدیدا خجالتی بود، گفتم: «داداش، من از تو یک سئوال می کنم. اگر جواب مرا دادی، هرکاری بخواهی برایت انجام می دهم!!». گفت: «بپرس».
گفتم: «اگر روزی در سپاه استخدام شدی و همچون زمان شاه، تو را مسلح کردند و جلوی مردمی بردند که در خیابان اجتماع کرده بودند و دستور تیراندازی به سوی مردم را به تو دادند و گفتند: اگر از دستور، سرپیچی کنی، تو را اعدام می کنیم و تو مجبور بودی انتخاب کنی که یا تمرد کنی و کشته شوی و یا به سوی مردمی که ممکن است در بین آنان پدر، مادر، برادر، خواهر و دوستانت حضور داشته باشند یا مردمی که تو آن ها را نمی شناسی و تنها برای احقاق حق شان اعتراض کرده اند، تیراندازی کنی، چه می کنی؟!!».
او که انتظار چنین پرسشی را نداشت، کمی فکر کرد و گفت: «نمی دانم». گفتم برو. هرگاه جواب این سئوال را پیدا کردی بیا تا من کمکت کنم و یا به کار دیگری بیندیش. چندی بعد، او معلم شد.
جالب است که پس از اتفاقات اخیر و رویارویی ظالمانه ی سپاه و نیروهای مسلح با مردم بی سلاح و بی پناه، او آن ماجرا را به یادآورده و خدا را بر انتخاب صحیح اش شکر می کرد!!

امروز از کوچک و بزرگ مسئولان اوضاع فعلی کشور و پرسنل نیروهای مسلح و خصوصا سپاه پاسداران که به مستبدان و ستمگران یاری می رسانند، باید پرسید که؛ «شما را چه شده است که به قدرت نمایی مسلحانه در برابر مردمی پرداخته اید که سال ها آب و نان تان را دادند و آسایش و رفاه را برای شما و بستگانتان فراهم آوردند، تا از امنیت آنان به هنگام نیاز دفاع کنید؟!! چرا زشتی و پلشتی این مصاف ستمگرانه و جفاکارانه را درک نمی کنید؟!! چرا چهره ی همه ی پاکانی که در نیروهای مسلح کشور خدمت کرده و می کنند را آلوده جلوه می دهید؟!! آیا از خدا و قیامت فراموش کرده اید؟!! آنجا نه «ولی فقیه» به یاری شما می آید و نه درجه و مقام. نه منافع مادی و اقتصادی به کمک تان می آیند و نه سلاح و سرکوب. تنها چیزی که می تواند نجاتتان دهد، شکرگزاری و قدردانی از مردمی است که ثروت آنان را سرمایه ی رفاه و قدرت شما ساخته اند. مگر نمی دانید که: «من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق=هرکه سپاس گزار خلق خدا نبود، سپاس خدا را بجا نیاورده است».
در فرهنگ ملی و مذهبی شما و ما «نمک خوردن و نمکدان شکستن» آشکارا ناپسند شمرده شده است. نکند که شیرینی قدرت نامشروع، چندان از حقیقت دورتان افکنده باشد که دچار فراموشی از فرهنگ ملی و مذهبی خود نیز شده باشید.
پس به امید خدا، دل خود را در گرو دفاع از امنیت و حقوق قانونی مردم قرار دهید و جان خود را تنها فدای ملت و کشورتان کنید و همچون زمان شاه «جان نثار سلطان زمان» نباشید. از مقابله با مردم پرهیز کنید و کودتاچیان جمع خود را (که واقعا گمراه شده اند) از گمراهی نجات دهید.

احمد قابل ..................... 24/8/1388 ....................... فریمان

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

دشواری های سیاست ورزی پس از کودتا

پس از کودتای 23 خرداد 1388 شرایط کشور دربسیاری موارد، دگرگون شده و کمتر شباهتی با روزگار پیش از آن دارد. صبر و تحمل حاکمیت و خصوصا کودتاچیان به انتها رسیده و هرگونه کار سیاسی مسالمت‌آمیز را رفتاری براندازانه ارزیابی کرده و واکنش‌هایی در حد حرکت‌های خشونت‌بار از خود نشان می‌دهند.
در چنین شرایطی است که نیروهای سیاسی و اعضای احزاب رسمی و گروه‌های قانونی که خود را صرفا برای شرایط سیاسی آرام و رفتارهای قانونی حاکمیت آماده کرده و هیچ گمانی به واکنش‌های غیرقانونی و خشونت‌بار از سوی حاکمیت نمی‌برده است، در برابر وضعیتی فوق‌العاده و غیرقابل پیش‌بینی قرار گرفته و دچار سردرگمی و استیصال می‌شوند و ممکن است در برابر حاکمیت خشن، خود را ببازند و داشته‌های خود و دوستان خویش را یکسره بر باد دهند. تصویر اوضاع جدید و نکات قابل توجه برای فعالیت سیاسی در شرایط فوق‌العاده را در چند نکته یادآور می شوم؛

یکم) رفتارهای غیرقانونی کودتاچیان و حاکمیت متکی بر آن، برای امنیتی کردن اوضاع و وادار کردن مخالفان خویش به رفتارهای خشونت‌بار است تا توجیهی برای سرکوب و خشونت‌ورزی بیشتر حاکمیت باشد.
بیشترین فشارها و هزینه‌ها به نیروهای سیاسی تشکیلاتی وارد شده است و این امر نشانگر آن است که بیشترین دقت نیز باید از سوی بازماندگان شوراهای مرکزی احزاب و گروه‌های قانونی و اعضای آن‌ها صورت گیرد تا سوء رفتار حاکمان، آنان را به گزاره‌های غیراصلاحی متمایل نکند.

دوم) گرچه هزینه‌ی کارهای سیاسی قانونی در چنین شرایطی بسیار بالا می‌رود، ولی صبر و استقامت و تأكيد بر اقدامات قانونی و غیرخشونت‌بار، تنها ضامن پیروزی بر رقیب قانون‌شکن است. به هیچ‌وجه نباید تسلیم خواسته‌های کودتاچیان شد و رفتار سیاسی خود را با میل آنان هماهنگ کرد. پرهیز جدی از خشونت‌ورزی، به معنی ناکام گذاشتن رقیب در توطئه‌اش بر علیه ملت صلح طلب و نیروهای جنبش سبز است.

سوم) همه‌ی اعضا و هواداران گروه‌ها و احزاب قانونی کشور، باید نسبت به شرایط دشوار پیش آمده، توجیه شوند تا بدون تعارف و با انتخابی آگاهانه، بین ادامه‌ی فعالیت‌های تشکیلاتی یا استعفا و کناره گرفتن از آن‌ها، دست به گزینش بزنند.
به عبارت دیگر، سران این گروه‌ها، همچون سید الشهداء(ع) بیعت خود را از اعضاء و هواداران بردارند تا هرکس توان پرداخت هزینه‌های سنگین تحمیلی از سوی کودتاچیان برای اقدامات قانونی را ندارد، میدان فعالیت‌های سیاسی تشکیلاتی را ترک کند.

چهارم) کودتاچیان با رفتار‌های غیرمنطقی و شدیدا خشونت‌بار، سعی بر آن دارند تا برخی نیروهای جوان و کم‌تجربه یا افراد بسیار نرم‌خو و آرام از باتجربه‌های سیاسی را بازداشت کرده و تحت فشارهای شدید و غیرقابل‌تحمل برای آنان، قرار دهد و ایشان یا خانواده‌های آنان را علیه رهبران جنبش و یا رهبران احزاب و گروه‌ها تحریک کنند.
به برخی از بازداشت‌شدگان و خانواده‌هاشان گفته‌اند: «رهبران سیاسی، شما یا بچه‌های شما را جلو انداخته و خود را پشت سر آنان مخفی کرده‌اند. ببینید که شماها امروز گرفتار شده‌اید و آنان آزادانه زندگی می‌کنند!!». باید این ترفند رقیب را افشا کرد.

پنجم) اتمام حجت از سوی احزاب و سران جنبش با تمامی افرادی که در صحنه‌ی سیاسی امروز کشور حضور دارند، هم اعتبار مجددی برای آنان و اثبات صداقت و اخلاقی بودن جنبش سبز است و هم سند دیگری بر بی‌اعتباری و اثبات بداخلاقی و دروغ‌گویی مجدد و مکرر کودتاچیان خواهدبود.

ششم) همه‌ی افراد تأثیرگزار نیز لازم است تا شرایط جدید را هرچه زودتر بشناسند و رفتارهای قانونی خود را متناسب با شرایط خطیر کنونی تعریف کرده و اقدامات لازم را انجام دهند.
تسلیم شدن به تهدیدهای کودتاچیان و تعطیلی یکی پس از دیگری همایش‌های قانونی و خصوصا در مناسبت‌های مذهبی و ملی، هیچ توجیهی ندارد. ما باید نشست‌های قانونی خود را برگزار کنیم و بگذاریم آنان هم اگر مایل بودند و برایشان مقرون به صرفه بود، تهدیدشان را عملی کنند.
اساسا وقتي از حربه ي «تهديد» استفاده مي‌شود كه تهديدكننده نمي‌خواهد يا نمي‌تواند اقدامي انجام دهد و با بهره‌گيري از تهديد، تلاش مي‌كند كه بدون پرداخت هزينه و با استفاده از رعب، خواسته‌هاي خويش را اجرا كند.
امروز که کودتاچیان همه‌ی راه‌های غیرقانونی را پیموده‌اند و مسیر باطلی نمانده که آن‌ها نپیموده باشند، و اخیرا به مراسم دعای کمیل نیز حمله کرده و افراد شرکت کننده را دستگیر کرده‌اند، نیروهای سیاسی جنبش سبز نیز باید از پرداختن هزینه‌هایی چون بازداشت شدن‌های غیرقانونی و مورد ضرب و شتم قرار گرفتن‌های خلاف شرع و اخلاق، پروایی نداشته باشد.
گویا در این مصاف نابرابر، تنها گزینه‌ی باقی مانده برای نیروهای صلح‌طلب ملی و مذهبی، استقامت بر پیمودن راه‌های مسالمت‌آمیز و اصرار بدون عقب‌نشینی بر حقوق بی‌چون‌و‌چرای ملت و پرداخت هزینه‌های گزاف این مبارزه‌ی قانونی و نابرابر با قانون شکنان کودتاچی است.

هفتم) کم‌توجهی سران جنبش و افراد تأثیرگذار، نسبت به مشکلات اقتصادی ملت و خصوصا اقشار آسیب پذیری چون کارگران و اعتراضات و اعتصابات آنان، توجیه پذیر نیست. جنبش سبز باید آغوش خود را به روی همه‌ی آنانی که از سیاست‌های حاکمیت کودتا زیان می‌بینند، باز کند و دوستی و یاری خود را نسبت به همه‌ي آنان تعریف کرده و عملا نشان دهد.
تکرار درخواست انجام راهپیمایی‌های سراسری با انگیزه‌های متعددی چون؛ «حمایت از حقوق کارگران، اعتراض به سیاست‌های تورم‌زای حاکمیت، اعتراض به واردات بی‌رویه و تعطیل شدن تولیدات کشاورزی و صنعتی، رشد فزاینده‌ی بیکاری، امنیتی‌شدن فضای دانشگاه‌ها، رویکرد ناعادلانه و غیرقانونی صداوسیما، اهانت به بزرگان حوزه و دانشگاه و برخی مفاخر ملی، تقلب و دروغ‌گویی دولت در آمارهای رسمی، تعطیلی بسیاری از اصول قانون اساسی، بازداشت‌های غیرقانونی و محاکمات ناعادلانه، و ...»، می تواند هر هفته از سوی یکی از گروه‌های رسمی و قانونی و یا چهره‌هاي سياسي و مسئولان سابق كشور، تجدید شود. اگر روزی با این درخواست‌ها موافقت شود، امکان اعلام دیدگاه‌های معترضان فراهم شده و اگر مخالفت شود، اسناد مکرر تخلف حاکمیت کودتا از قانون اساسی و قوانین عادی کشور، موجب بی‌اعتباری بیشتر آنان شده و حقانیت ادعاهای معترضان را بیش از پیش اثبات خواهد کرد.

هشتم) هریک از ما که خود را فردی از جنبش سبز ملت ایران می‌دانیم، باید خود را برای انواع دشواری‌های بازداشتگاه‌های انفرادی و زندان‌های دراز‌مدت، آماده کنیم. به تمامی آنچه در تجربه‌های پیشین خود و دیگران از این محیط‌ها داریم، امروزه شدیدا محتاجیم. باید با «مطالعه‌ی مجدد خاطرات بازداشت‌شدگان و گونه‌های متفاوت برخوردهای بازجویان» و «چگونگی غلبه بر تنهایی‌ها» و «توجه کردن به انگیزه‌های مثبتی که آدمی را در آن شرایط دشوار یاری می‌رساند» و «چگونگی مشغول داشتن ذهن به مطالب مثبت و شادی بخش در انفرادی» و «مرور کردن خطاها و جرم‌های آشکار ستم‌کاران و کوچک نشمردن و از یاد نبردن آن‌ها در فضای بازداشتگاه‌ها» و مطالبی از این دست، خود را در آمادگی لازم برای شرایط سختی که کاملا منتظره است، آماده کنیم.
اگر با آمادگی لازم و منتظره‌ساختن اتفاقاتی که معمولا از سوی کودتاچیان و خشونت‌طلبان به صورت غیرمنتظره، اعمال می‌شود، در برابر حوادث ناگوار قراربگیریم، توان تحمل فوق‌العاده ای پیدا کرده و جنگ‌طلبان را مأیوس می‌سازیم و عملا حربه‌ی «بازداشت و زندان و انفرادی» را ازکار خواهیم انداخت و با امید به یاری قادر مطلق، ستم‌کاران را پشیمان‌ساخته و وادار به عقب نشینی خواهیم‌کرد.

نهم) همه‌ی ما در برابر خانواده‌های خود نیز مسئولیم. باید قبل از هر اتفاقی، آنان را نسبت به احتمالات خطیر موجود، آگاه ساخته و انتظار و لزوم تحمل مشکلات را برای ایشان توضیح دهیم.
بیان خطرهایی که ملت، کشور و دین و آئین را تهدید می‌کند و لزوم عقلی و شرعی تلاش و پرداخت هزینه برای جلوگیری از پدید آمدن آن‌ها و یا کاستن از رنج و سختی ناشی از آن‌ها برای مردم، می‌تواند وجدان خانواده‌ها را بیدار کند و یا از تحت تأثیر عواطف و احساسات منفی قرار گرفتن، بازدارد.
همه‌ی این رفتارها و تلاش‌های توضیحی، جزئی از مبارزه‌ی قانونی برای پیش گیری از جرم و گناه بیشتر کودتاچیان و زیان‌های جبران ناپذیر بیشتر به ملت و کشور و آئین او است.

دهم) نیروهای مذهبی این جنبش، اگر در ادعای ایمان به خدای رحمان و قادر مطلق، صداقت داشته باشند، هیچگاه حق مأیوس شدن در هیچ صحنه‌ای از صحنه‌های زندگی را ندارند. ما به خداي رحمانی اعتماد کرده‌ایم که هیچ قدرتی در برابر قدرت او، توان عرض اندام را نداشته و ندارد.
کودتاچیان باید بترسند از فردای این دنیا و عالم آخرت که در برابر قدرت لایزال الهی، هیچ سپاه و ارتش و نیروی مسلحی به کارشان نمی‌آید و نه تنها هیچ بازداشتگاه و انفرادی و زندانی، سبب روسپیدی این مدعیان دروغین اسلام و ایمان و ایران نخواهد شد، بلکه بزرگ ترین سند رسوایی آنان و روسپیدی مخالفان ایشان خواهد شد.
پس با امید به حقانیت راه اخلاقی و صادقانه و صلح آمیز خود، سرافرازانه و با اقتدار معنوی و تکیه بر خدای رحمان و وجدان‌های بیدار آدمیان، این مسیر پیروزمند را ادامه می‌دهیم و گرد یأس و نومیدی را بر دل‌های تاریک ستم‌پیشه‌گان دروغ‌گو می‌پاشیم تا از ظلم و ستم مأیوس گردیده و امیدوارانه به دامان پر مهر ملت خویش بازگردند.

به امید سرسبزی وسربلندی ایران و ایرانیان و آزادی همه‌ی ملت و خصوصاسرافرازان اسیر و قهرمان.

احمد قابل .................... 2/8/1388 ........................ فریمان