۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

مشترکات جنبش سبز

به نام خدا

جنبش اعتراضی مردم که پس از انتخابات ریاست جمهوری در خردادماه 1388 به صورتی گسترده و فراگیر، خود را نشان داد، گوناگونی بسیاری از نظر اهداف و رویکردها داشته و دارد. این گوناگونی چندان آشکار است که انکار آن به انکار آفتاب در روزی آفتابی می ماند.
روشن است که اصرار بر تمامی خواسته های گوناگون مردمی، می تواند به رویارویی های ناخواسته بیانجامد و چندپارگی مردم و جنبش را درپی داشته باشد.
تنها راه خردمندانه برای ماندگاری و ستبری جنبش، پافشاری همه ی گروه ها و افراد، بر مشترکات و گزاره های پذیرفته شده و همگانی است. پس هرگاه کسی به نام کل جنبش می خواهد سخن بگوید، تنها بر مشترکات تأکید کند و از بیان مسایل و نظریات اختصاصی خود، پرهیز کند. به عبارت دیگر، نظریات اختصاصی خود را تنها به عنوان دیدگاه شخصی خود و توصیه هایی از دیدگاه خویش ارائه کند و «از نسبت دادن مسایل شخصی و نظریات فردی و گروهی، به کلیّت جنبش سبز، پرهیز کند».
اگر این دقت در بیانات افراد و گروه های پیوسته به جنبش سبز مورد توجه جدی باشد، برای هیچ فرد و گروهی ایجاد نگرانی نمی کند و گام نخست در «تمرین دموکراسی» را با استواری برخواهیم داشت.
برای پرهیز از درازی سخن، چند گزاره را به عنوان «گزاره های مشترک و خواسته های همگانی» که از بیانیه ها، مقالات، شعارها، پلاکاردها، مصاحبه ها و سخنرانی های افراد و گروه های گوناگون جمع آوری کرده ام، در دید مردم و صاحب نظران قرار می دهم «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید». از سایر دوستان نیز انتظار دارم تا در این خصوص، دیدگاه خود را به اطلاع مردم برسانند.

1-نخستین خواسته ی مشترک مردم در خیزش کنونی، چیزی نیست جز «نفی استبداد و تحقق حاکمیت ملی مبتنی بر دموکراسی».
بیش از صدسال است که ملت ایران در پی «مشروطه خواهی و نفی حکومت و ولایت مطلقه و استبدادی شاه و فقیه» بوده اند. هرچه در این راه کوشیده اند کمتر به مقصد رسیده اند. دلیل عمده ی آن هم چیزی نیست جز اعتماد به ادعاهای خیرخواهانه برخی افراد یا گروه ها، که در نهایت به افزودن «قیود و شروطی نامشخص نسبت به دموکراسی» انجامیده و عملا ملت را به استبدادی جدید گرفتار ساخته است.
این بار بنا نیست که به هیچ قید و شرطی در کنار دموکراسی(مردم سالاری) رضایت داده شود. دموکراسی خواهی و «حاکمیت مطلقه ی ملت» تنها از راه «مشروطه شدن قدرت و نهادهای قدرت» امکان پذیر است.

2- مبنای تمامی قوانین کشور را باید بر «حقوق بشر» قرار داد. مراعات حقوق بشر، به عنوان یک معاهده ی بین المللی و پدیرفته شده از سوی حاکمیت های گوناگونی که هم اکنون بر جوامع اسلامی مسلط اند و داعیه دار شریعت بوده و اکثر فقیهان نیز آن را برتافته اند، برای تمامی کشورهای عضو سازمان ملل، الزامی است.
این تعهد بین المللی(به هردلیلی که اتفاق افتاده باشد) برای مسلمانان نیز «الزام شرعی وفای به عهد و پیمان» را درپی دارد. بنا بر این نه تنها شریعت محمدی(ص) از این امر ممانعت نمی کند که آن را «واجب شرعی» می داند و نه تنها با برداشت های علمی از آن مخالفتی ندارد که به آن فرامی خواند. متشرعان و متدینان نیز از جنبه های نظری و عملی زیانی نمی بینند.
این حقیقت را دیر یا زود، فقیهان و متکلمان شریعت خواهند دانست و تا فرا رسیدن آن زمان، نمی توان مردم «حق طلب» را منتظر گذاشت و حقوق آنان را همچون سالیان دراز سیطره ی استبداد (چه از نوع سکولار یا از نوع دینی) نادیده گرفت.

3- حق «آزادی بیان» که از طرق گوناگونی چون؛ «آزادی ایجاد رسانه های مکتوب، صوتی و تصویری خصوصی» و «آزادی اطلاع رسانی» و «آزادی اجتماعات و راهپیمایی های اعتراضی به سیاست های حاکمان» و «ایجاد تشکل های سیاسی و صنفی» و ... استیفا می شود را باید به صورتی خاص و برجسته مورد تأکید قرار داد. به گونه ای که بیان آزادانه ی تمامی اطلاعاتی که برای آگاهی مردم ضروری است، را در همه ی زمان ها فراهم ببینیم و امکان تعطیلی مطبوعات و رسانه ها را برای همیشه از حاکمیت سلب کند.
در دنیای امروز، پاسداری از «اهداف و منافع ملی» بدون وجود «رسانه های آزاد و مستقل از حکومت» هرگز امکان ندارد. تجربه ی ناموفق نظام های سلطنتی و ولایی، و قربانی شدن مکرر مطبوعات مستقل در پای استبداد، باید درس لازم را به ایرانیان داده باشد.
بهانه هایی چون؛ «اهانت به مقدسات، بسط بی بندوباری، توهین و تعرض به افراد و ...» نباید آنقدر برجسته شود که «گمان محدودیت رسانه ها» را برانگیزد. طبیعی است که قوانین منطقی و خردمندانه ی قانونگزاران در پارلمان، می تواند این موارد را از تعرضات نابخردانه ی افراد شاغل در رسانه ها، دور نگهدارد، آنچنان که در سایر جوامع قانونمند جهان، این موارد با خردورزی متقابل اصحاب رسانه و قانونگزار، حل شده است.
برجسته کردن مشکلات احتمالی، تاکنون به سلب حقوق قطعی مردم و اصحاب رسانه منجر شده است، و آنگاه که رسانه ها به «مسلخ» رفتند، چشم و گوش مردم بر واقعیت های مملکت بسته شد و استبداد، در کمال آرامش و دور از چشم مردم، به کشور بازگشت.
هشدار که این بار به «بستن گوش و چشم ملت» به هیچ عنوان راضی نشویم، تا در حکومت اکثریت(که طبیعت دموکراسی است) نه تنها حقوق اقلیت ها، نادیده گرفته نشود، بلکه از اینکه اندک اندک «اقلیت های زیاده طلب و مستبد» به نام اکثریت ملت، بر دوش مردم سوارشوند و کشور را به فساد کشند و «حقوق اکثریت را نادیده گیرند» نیز پیشگیری شود.

4- تمامی تلاشهای سیاسی اجتماعی جنبش سبز ملت ایران، درچارچوب «اتحاد ملی و یکپارچگی سرزمین ایران» است.
باید همگان بپذیریم که تمامی اقوام ایرانی از آذری و کرد و لر و بلوچ و عرب و ترکمن تا پارس، در کشوری متحد و سرزمینی یکپارچه به نام ایران و با فرهنگی ایرانی و مبتنی بر دموکراسی، هم در سطح منطقه ای و هم در سطح ملی، حاکم بر سرنوشت خویش خواهند بود. مسئولان اجرایی استان ها باید نماینده ی اکثریت مردم همان استان باشند و شوراهای شهری و استانی، در محدوده ی تصمیمات ملی، حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را به صورت منطقه ای تجلی بخشند.

5- آخرین نکته ی مشترک، چیزی جز «نفی خشونت» نیست. جنبش سبز اگر کمترین بهره از خشونت را چاشنی رفتار خویش سازد، شکست خود را تضمین کرده است. اگر آن خشونت(اگرچه حداقلی باشد) جنبش را به پیروزی رساند، تبدیل به ابزاری مقدس خواهد شد که پس از آن نیز «ارزشمند» دانسته خواهد شد.
آغاز ماجرا از همین جا است. خشونتی که ارزشمند دانسته شد، تعمیم خواهد یافت و اندک اندک به ابزار اصلی پیش برد اهداف پیروزمندان تبدیل خواهد شد و حکومت را در آینده ی ایران نیز مبتنی بر «خشونت ورزی» قرار خواهد داد و این به معنی «بازگشت استبداد» است. همین داستان در انقلاب 57 اتفاق افتاد و راهبران کنونی آن پس از طی مراحل تدریجی خشونت در برابر گروه های مخالف مسلح و یا برخی افراد مخالف غیر مسلح، امروز با «خشونتی نهادینه» در برابر همایش های غیر مسلحانه و مسالمت آمیز ملت قرارگرفته و به روی آنان سلاح کشیده اند.
جنبش سبز نباید از «ابزار سرخ» بهره گیرد. ابزار او نیز باید سبز سبز باشد و در خیال بهره گیری از خشونت نیافتد که «دام شیطان استبداد» است و همرنگی با مستبدان، آدمی را به چاه استبداد و ستم فرو می افکند.
افرادی که سابقه ی نظریه پردازی خشونت، اقدامات تروریستی و یا قلع و قمع مخالفان خود و یا تبلیغ خشونت ورزی در هر دو جناح «حاکمیت و مخالفان حاکمیت» را داشته و دارند، هیچ نسبتی با جنبش سبز نخواهند داشت. البته راه بازگشت از تصورات نادرست و جبران گذشته(اگر ممکن باشد) و نفی خشونت در گفتار و کردار، برای همگان باز است و آغوش پرمهر همراهان جنبش سبز، برای بخشش گناهان و خطاهای افراد و گروه ها، گشوده است.
تمرین «پرهیز جدی از خشونت» برای همه ی ما، گونه ای تمرین برای پذیرش «دموکراسی و حقوق بشر» است که باید مصرانه درپی این رویکرد باشیم.

از آنجا که مشترکات را نباید چندان گسترش داد که خود منشأ اختلاف نظر گردد، به همین کلیات بسنده می کنم و یادآوری می کنم که؛
خدای سبحان به هنگام دادن مأموریت «اتحاد با غیر مسلمانان» به پیامبر گرامی اسلام(ص) می گوید: «قل یا اهل الکتاب، تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم، ألانعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله=ای اهل کتاب، بیایید به سخن مشترک بین ما و شما توافق کنیم، که هیچ موجودی جز خدای یگانه را نپرستیم و شریک برای او قرار ندهیم و هیچکدام از ما، خود را ارباب دیگری نگیریم و فقط خدا را ارباب خود بدانیم».
می بینیم که هیچ سخنی از مسایل اختلافی چون؛ «پذیرفتن نبوت محمدبن عبدالله(ص) یا شریعت او» در این دعوت به اتحاد، مطرح نشده است و تنها بر «کلمة سواء=سخن مشترک» تأکید شده است.
این درس «اتحاد» است که صرفا بر «مشترکات» می توان بنای «وحدت» را برپا کرد. پس هرگاه سخن ما در دایره ی مشترکاتمان بود، می توانیم سخن خود را به عنوان «خواست مردم و جنبش سبز ملت» بیان کنیم و هرگاه بیش از آن را می خواهیم مطرح کنیم، دیدگاه های شخصی خود را از گرایشات عمومی مردم، جدا ساخته و «مصادره به مطلوب» نکنیم. بلکه دیدگاه های اختصاصی خود را به عنوان توصیه هایی به ملت و خیرخواهی برای جنبش سبز آنان و یا انتقاد علمی از سایر همراهان در جنبش سبز، بدون اصرار و توهین به دیگران، مطرح کنیم.
طبیعی است که سخنان مستدل و منطقی، هرچند به نفی برخی عقاید و باورها و یا رویکردهای سیاسی پرداخته باشند، توهین آمیز تلقی نمی شود.
همه می دانیم که طعنه زدن، مسخره کردن، تحقیرکردن و بکاربردن کلمات زشت در بحث های جدی سیاسی و اجتماعی و نظری، شایسته ی کسانی که ادعای علم و فضیلت دارند نیست. هر نویسنده و یا گوینده ای(در مسایل جدی) با واژگانی که به کار می برد، نخست خود را به مخاطب خویش می شناساند و سپس مقصود خود را به وی می رساند. هشدار که خود را «هتک» نکنیم.

خدایا چنان کن سرانجام کار//تو خوشنود باشی و ما رستگار

احمد قابل ............ 12 آذر 1388 .............. فریمان