به نام خدای رحمان و رحیم
با توجه به احضارم به محکمه در فریمان و احتمال بازداشت مجدد، گزارش مختصری را از وقایع پس از آزادی موقت، به اطلاع دوستان می رسانم و نکاتی که به گمان من مهم است را در پایان یادآوری می کنم؛
یکم) اولین اقدام پس از آزادی، گزارش آنچه گذشت به دوستان عزیزی بود که با حضور خود و یا تلفنی از آن می پرسیدند. همان که پس از یک ماه، گزارش مکتوبش را در سه قسمت به اطلاع هم میهنان و آزادیخواهان رساندم . اگر مخاطبانی در بین علاقه مندان به حاکمیت هم داشت، طبیعتا برای اطلاع آنان از نتایج اقدامات حکومتیان و آثار آن بر معترضان بود.
شاید افشای برخی رفتارهای قضائی و خصوصا اعدام های خاموش زندان مشهد، که به گمان من مصداقی برای نقض دستور اکید خداوندی در مورد پیشگیری از «إسراف در قتل» است، علتی برای احضار باشد.
دوم) در سالگرد مرحوم دکتر شریعتی، مجلس بزرگداشتی به یاد ایشان و دکتر مصطفی چمران،در منزل یکی از دلسوزان کشور و معترض به سیاست های حاکمیت، در مشهد برگزار شد. جمع کثیری از دوستان بودند و اولین سخنرانی پس از آزادی موقت را تجربه کردم. از تلاش این بزرگان برای «دگر بودن و دگراندیشی» گفتم و از شهیدی مهدی فرودی که باور داشت و می گفت:«خواهی نشوی همرنگ//رسوای جماعت باش». در پایان هم به پرسش های گوناگون دوستان پاسخ دادم.
سوم) در اولین فرصت، مسافر قم شدم تا به زیارت استادی بروم که همیشه به شوق دیدارش راهی قم می شدم. گرچه سخت بود، ولی تاکنون اینگونه دیداری را تجربه نکرده بودم. اشکی که می بایست در روزهای آغاز رحلتش می ریختم و نگذاشتند بریزم، گویی پشت سدی مانده بود و اکنون مجالی یافته بود تا برگونه ها جاری شود. خدایش در بهشت برین جایگاهی بلند دهد که انسانی بود پاک و مهربان و بلند مرتبه.
پس از آن کار دشوار دیگری داشتم. دیدار با خانواده ی مرحوم استاد خصوصا دوستان عزیزم حضرات حاج احمد آقا و حاج سعید آقا که همیشه چون پدر، شاد و با نشاط بودند و الآن از غم هجران پدر و مادر، تکیده بودند و لطف ستمگران به تازگی در قالب یورش به دفتر مرحوم پدر و غارت شهریه ی طلاب و نهایتا بستن دفتر مراجعات پیروان آن مرجع بزرگ، چهره نموده بود.
ساعتی بعد، باید در اندرونی بیت مرحوم استاد، در جمع خانم هایی که برای دعا جمع شده بودند، حاضر می شدم. دخترخانم ها و عروس خانم های مرحوم استاد و برخی علاقه مندان ایشان که برای آزادی زندانیان سیاسی، جلسه ای هفتگی را براه انداخته بودند و اکنون یکی از ثمرات دعای خود را (اگرچه موقت) می خواستند ببینند.
این دشواری را با اشک ریزان سپری کردم. نتوانستم سخنرانی کنم و تنها چند جمله ای بابغضی در گلو گفتم. خیلی دشوار است در جمعی که مظهر عاطفه ها(و البته عقلانیت، یعنی زنان) نشسته اند و غمزده ی رحلت پدر و مادر یا مرجعشان اند و نگاهشان به تو، نگاهی به بازمانده ای سببی است، یعنی تو را شاگرد عزیزترین فرد زندگی شان می دانند، حاضر شوی و از استاد نگویی!! کمی گفتم و هزاران ناگفته را در دل نگه داشتم، چرا که وقت و حال، مجال گفتن نمی داد.
سوم) در قم به دیدار مراجع ارجمند و اصلاح طلب، آیة الله موسوی اردبیلی و آیة الله صانعی و فقیه ارجمند جناب آقای بیات زنجانی رفتم. برخی از فقهاء و مجتهدان جوان تر همچون آقایان؛ موسوی تبریزی، محمد صادق کاملان، محمد عبداللهیان، محمدعلی ایازی و ابوالفضل موسویان را نیز ملاقات کردم.
چهارم) قبل از رسیدن به قم، درنگی در تهران داشتم. دیدار با برادری که دوست صمیمی و دلسوز من بوده و هست. همو که از روز حضور در محکمه، ندیده بودمش و همو که از اتفاقات پیوسته با آن دیدار، دلش گرفت.
دوستانی که از توقف چند ساعته ی من در تهران (در دو نوبت، قبل از رفتن به قم و پس از بازگشت)اطلاع یافته بودند، مرا با حضور خود شرمنده کردند. دوست عزیز و مجتهد ارجمند، حضرت آقای عبدالله نوری (که حقیقتا عبد خدا است و لطفش شامل حال همه ی دگراندیشان است) زحمت کشیدند و همراه برخی دوستان آمدند. دوستان حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و برخی دوستان صمیمی دیگر نیز دیدارشان برایم مغتنم بود.
پنجم) در دو نوبت با حضرات آقایان سید محمد خاتمی و مهدی کروبی دیدار داشتم. نخست در مجلس دامادی آقا روح الله، پسر برادرم(هادی قابل) و سپس در مهمانی افطار منزل آقای نوری.
آقایان موسوی خوئینی و موسوی بجنوردی(مجتهدان حاضر در شورای عالی قضائی وقت) را نیز در مهمانی آقای نوری ملاقات کردم.
آقایان دکتر ؛صدر حاج سید جوادی، مصطفی ملکیان، مجتهد شبستری، حبیب الله پیمان، سعید حجاریان، محمد ملکی، هرمیداس باوند،صفدر حسینی،هاشم آقاجری، علی رضا علوی تبار، حمید رضا جلایی پور، محمد رضا خاتمی،علیرضا رجایی، مهندس صباغیان، آقای بسته نگار و بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی وقایع پس از انتخابات همچون آقایان؛ بهزاد نبوی، رمضان زاده، محسن آرمین، فیض الله عرب سرخی، علی حکمت، محمد جواد مظفر، عطریان فر، ابطحی، نوری زاد و آزادگانی از ملی و مذهبی، نهضت آزادی، جبهه ی ملی و اصلاح طلبان را در همین مهمانی ملاقات کردم.
دوست عزیز و صمیمی ام جناب آقای عمادالدین باقی را نیز در منزلش ملاقات کردم. همو که با مصاحبه ی کوتاه و صمیمانه اش با مرحوم استاد، تمامی تلاش ستم پیشه گان در محو نام علامه، آیةالله منتظری را بی ثمر کرد و بخاطر همین هم بازداشت شد و دو هفته ای پس از آزادی موقتم، موقتا آزاد شد. او که با وجود برخی بیماری های خود، هنوز هم نگران من و سلامتی ام بود و این نگرانی را از هفته ای پیش از بازداشت خود(بخاطر بازداشت من در شرایط روحی نامناسب) با خود به زندان برده بود.
بیهوده نبود که اداره ی اطلاعات خراسان در اظهار نظرش روی پرونده ی من نوشته است:«عمادالدین باقی، محسن کدیور و هادی قابل، صمیمی ترین دوستان وی هستند!!». آری اشتباه نمی کنم و نمی کنید. هادی قابل را نیز به عنوان دوست صمیمی ام معرفی کرده اند!!
البته در این خصوص حقیقت را بیان کرده اند. گاه می شود که برادران دشمن یکدیگرند و گاه نسبت به هم بی تفاوت و بیگانه اند و گاه علاوه بر برادری، دوست هم نیز هستند. آقایان اطلاعاتی می بینند که من و آقای خامنه ای برادرانی داریم به نام «هادی» با این تفاوت که او با هادی خود دشمن است ولی هادی من، دوستی صمیمی برایم بوده و هست. پس چرا به این حقیقت مکشوفه ی خود متعجبانه اقرار نکنند؟!!
ششم) دیداری با مردم آگاه، خوب و متدین نجف آباد داشتم. چند روزی مهمان شان بودم. در سیزده رجب سالروز ولادت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) در جمع صدها نفر که شبستان و صحن حسینیه ی اعظم که تا خیابان را پوشانده بودند، از عدل علی(ع) و ظلم و ستم کسی که حکومت خود را با حکومتش مقایسه می کند گفتم و از دروغگویی مأموران اطلاعات آن شهر در گزارش هایشان. از استاد مرحوم و سخنرانی مشهور سیزدهم رجبش گفتم و تسلیتی به مردم شهر در فراق آن افتخار اسلام و ایران و نجف آباد.
آیة الله جلال الدین طاهری هم زحمت کشیده بود و به نجف آباد و حسینیه ی اعظم آمده بود و تمام طول سخنرانی را با آن نقاهت، نشست. البته صبح ان روز به دیدار این آزاده ی اصلاح طلب و همراه با مردم در اصفهان رفتم. سخنی از جلسه ی شب و احتمال حضور ایشان به میان نیامد ولی لطف ایشان شامل بود.
هفتم) میبد و یزد و دوستان با صفا و صمیمی آن (که عمدتا انگیزه های غیرسیاسی ما را با یکدیگر پیوند دوستی داده است) مقصد بعدی بود. برای همسر و دخترم لازم بود که پس از ماه ها تحمل رنج دوری و آثار آن، کمی استراحت کنند و ییلاقات شیرکوه و جمع صمیمی خانوادگی که سالها است بین ما و دوستان وجود دارد، می توانست تامین کننده ی مقصود باشد.
علاوه بر آنکه هرساله سفر تابستانی من و خانواده ام، شامل نجف آباد و میبد و یزد هم می شد. به علاوه ی همدان و اردبیل و سرعین و اکنون برخی از آن ها تکرار می شد. این ها همه لطف و رحمت خدا از طریق دعای بستگان و دوستان بود که مرا از زندان بیرون کشید و این فرصت را فراهم کرد که مجددا آنان را ببینم و از مواهب آزادی(ولو به قید وثیقه) بهره مند شوم(الحمد لله).
هشتم) گرچه پس از پی گیری های مکرر، برخی لوازم برده شده توسط اطلاعات خراسان از منزل شخصی ام در فریمان را به من بازگرداندند ولی برخلاف اظهار نظر بازپرس در فروردین ماه که نوشته بود:«اموال مسترد شود» از دادن لپ تاپ خود داری شد. پس از مراجعه و چند نوبت تلفن، قاضی تأیید کرد که : «اطلاق لفظ اموال برای استرداد، شامل لپ تاپ هم می شود». اما برای اعمال آن مجددا پرونده را به دادسرا فرستاد. بازپرس گفت:«آقایان اطلاعات دارند می آیند!! من فردا به شما خبرش را می دهم!!». فردای آن روز اظهار داشت:«لپ تاپ شما تا صدور حکم، در اختیار دولت می ماند!!».
جالب است که مطالب مندرج در لپ تاپ عینا همان مطالبی بود که در هارد کامپیوترم بود و کیس کامپیوتر را به من برگرداندند ولی نت بوک را ندادند!!
اگر مقصود مطالب من بود، هردو یکی بودند و اگر اراده ی اطلاعات بود(که بود) نت بوک را بیشتر لازم داشتند، چرا که سه ماه از خرید آن نگذشته بود و ارزشش از کیس کامپیوتر بیشتر بود!! و لابد اطلاعات خراسان هم باید نیازش برآورده شود!! و آدمی ثروتمند تر از من هم نبود تا غصب مال او بر دولت کریمه حلال باشد!!
نهم) از حدود 50 روز پیش، حالم شدیدا خراب شد. نوسان فشارخون و سردرد و سرگیجه مرا از کار انداخت. بیش از 7 متخصص و فوق تخصص داخلی، گوش و حلق و بینی،فوق تخصص فشار خون، مغز و اعصاب، قلب و عروق، مراجعه کردم و دو سه نوبت آزمایش شدم. آزمایشات، حالتم را طبیعی نشان می داد ولی نوسان فشارم همه را کلافه کرده بود. شده بودم موش آزمایشگاهی!!
داروهای مختلف روی من آزمایش شد و اکنون شش روز است که تحت نظر پزشک متخصص قلب هستم و از دارو های تجویزی ایشان، بهره می برم. این در حالی است که قبل از بازداشت و در درون بازداشتگاه و زندان، هیچ مشکلی نداشتم!! نمی دانم چه شد که همه چیز بهم پیچید و مرا از کار انداخت. البته این را می دانم که به دعای دوستان برای بهبودی کامل شدیدا محتاجم.
دهم) از برخی دوستان خواهش خواهم کرد تا در صورت بازداشت، مطالب مهم «شریعت عقلانی» را که در طول پنج سال تمام با مخاطبانش در میان گذاشتم و متأسفانه در این چند ماه اخیر با لطف حاکمیت فیلتر شد، را در آدرس جدید (ghabel.blogspot.com) و با همان عنوان «شریعت عقلانی» به دوستان عرضه کنند. شاید اینگونه از درون زندان نیز مسئولیت خود را پی گرفته باشم و ناکارآمدی زندان را باردیگر به حاکمان ستمگر، یادآوری کنم.
و اما چند نکته (که شماره ی آن را با شماره های پیشین پیوند می زنم)؛
یازدهم) حملات ددمنشانه ی اخیر به بیت علامه ی کم نظیر علوم اسلامی مرحوم آیة الله منتظری، بیت آیة الله صانعی، مسجد قبا و آیة الله علی محمد دستغیب در شیراز و منزل حضرت آقای کروبی (شیخ شجاع اصلاحات) که نشانگر استیصال حاکمیت ستم پیشه است، نشان از قدرت و سرزنده بودن جنبش سبز اعتراضی مردم و ترس شدید حاکمیت از این اقتدار معنوی دارد.
حاکمیتی که با افتخار از «عدم قبول و پایبندی به مقوله ی حقوق بشر»(با این توجیه که خلاف شرع و غربی است) یاد می کند و دموکراسی را به سخره می گیرد و دم از عنوان مجعول «مردم سالاری دینی» می زند و همه ی این ننگ ها را برای خود زینت می داند، چرا که خود را متکی به «اسلام» معرفی می کند و تنها حکومت اسلامی جهان می شمارد!!؟ بیش از همه از مخالفان مذهبی می ترسد و به همین دلیل، بیشترین فشارها را بر این گروه وارد می کند تا کسی با داعیه ی اسلامی و به اسم دین و مذهب، با او درگیر نشود و ادعای دروغین «اسلامی بودن رفتار حاکمیت» را برملا نکند و تشت رسوایی او را به زمین نیاندازد!!
وجود مخالفانی در رده ی مرجعیت و خیل عظیم مجتهدان و مذهبی ها و ملی مذهبی ها و مردم مسلمان و متدین حاضر در صف معترضان پس از انتخابات و دفاع جانانه ی آنان از حقوق همه ی ملت و شهروندان با گرایش های مختلف سیاسی و اعتقادی و سکوت برخی مراجع و عدم تمکین آنان به خواست حاکمیت نسبت به دفاع از رفتار حاکمیت که آنان را به صف معترضان خاموش افزوده است، بزرگترین ضربه ای بود و هست که بر پیکره ی استبداد دینی وارد شده و می شود.
به تصور حاکمیت، دین و مذهب، تنها سنگر باقیمانده برای حاکمیتی است که نه به حقوق بشر پای بند است و نه به دموکراسی و حق حاکمیت ملت.
اینهمه اصرار حاکمیت و مدافعانش بر «انتصابی بودن ولی فقیه از سوی خدا برای حاکمیت بر مردم» (که بر خلاف نص صریح قانون اساسی است) و دولت را «دولت کریمه» نامیدن و استفاده از عبارت؛ «نظام مقدس جمهوری اسلامی»(که نه واژه ی نظامش در مفهوم خود بکار رفته و نه واژه ی مقدس. نه جمهوریتی باقی مانده و نه اسلامیتی) تنها و تنها به این خاطر است که خود را نماینده ی خدا و اسلام در زمین بدانند و ادعای پوچ و دروغین «حکومت اسلامی» را بلند کنند.
اینجا است که کارشناسان و مجتهدان دینی و عالمان معارف اسلامی و آگاهان احکام شریعت و مردم آگاه و متدین اند که «باطل السحر» این مدعیان دروغین را ارائه می کنند و آنانی که رفتار و گفتارشان آبروی دین و شریعت را برده است، بی آبرو می کنند. اینان تنها نیرویی هستند که برای بیرون راندن متجاوزان از لباس و سنگر دین خدا، مجهز به نیروی لازم برای اینکار(یعنی علم و آگاهی) هستند.
البته باید خدمات علمای دین و شریعت برای ملک و ملت و آئین، از سوی ایشان «بدون مزد و منت» انجام گیرد و همچون پیامبر گرامی اسلام(ص) مبتنی بر اصل «لا اسئلکم علیه من اجر=درخواست پاداشی از شما ندارم» تنها به عنوان منتقدانی دلسوز و مشفق و معلمانی آگاه و آگاهی بخش، در صحنه ی اجتماع حضور داشته باشند و از رقابت در صحنه ی سیاست اجرایی و تصدی مقامات حکومتی با سایر شهروندان مذهبی و غیر مذهبی بپرهیزند و تنها وظیفه ی خود را «امر به معروف و نهی از منکر و تبلیغ و تلاش برای اخلاقی تر کردن زندگی بشر» قرار دهند. این تنها مسئولیت دینی پیامبر خدا بود و طبیعتا تنها مسئولیت عالمانی که خود را «ورثه ی انبیاء» می دانند نیز هست.
دوازدهم) از برخی معترضان بدبین نسبت به نیروهای مذهبی و منتقد نسبت به سیاست های حاکمیت نیز می خواهم که پس از اطمینان به اینکه در «اسلام رحمانی» هیچ حق ویژه ای برای فقیهان و مذهبی ها در امر حکومت برسمیت شناخته نمی شود و تنها با «رضایت و خواست اکثریت مردم» و بر اساس قانون به شهروندان خواستار تصدی مقامات حکومتی فرصت تصدی داده خواهد شد، قدردان حضور متدینان در جنبش سبز اعتراضی مردم ایران باشند و از ترس آینده ای وهم آلود، امروز خود (که آینده ی ملت در آن رقم می خورد) را خراب نکنند و همچون برخی افراد، با ناسپاسی نسبت به تلاش های مثمر ثمر دیگران، تیغ تفرقه را از نیام نکشند و تلاش هرکس را به اندازه ی ارزشش، پاس بدارند.
درست نیست که بخاطر جنایات برخی مذهبی ها، سلب اعتماد از همه ی نیروهای مذهبی را دامن بزنیم، همانگون که نمی توان بخاطر رفتارهای جنایتکارانه ی برخی غیر مذهبی ها، سلب اعتماد از همه ی غیر مذهبی ها را دامن زد. این کار از نظر اخلاقی درست نیست و میزان پای بندی افراد به اخلاق در زمان تصدی پست و مقام را می توان از رفتار و جهت گیری های کنونی آنان شناخت.
اگر امروز کسی که متصدی مقامی نیست امتحان مثبتی در رعایت حقوق مخالفان اعتقادی و سیاسی داد و اهل مراعات و مدارا بود، فردا که بر این پست ها و مقامات تکیه زد نیز می توان امید مراعات و مدارا را از او داشت ولی کسی که امروز قدرتی ندارد و در همین حال حقوق دیگران را نادیده می گیرد، چگونه می توان امید داشت که پس از تصدی، اهل مراعات حقوق مخالفان باشد و با آنان مدارا کند؟!!
سیزدهم) بهترین زمان برای سنجیدن رفتارها و طرح ها و باورها، همین حالتی است که اکنون برای جنبش سبز پیش آمده است. اینکه آیا معترضان توانایی اداره ی جامعه ای با تنوع قومیتی و گستردگی سرزمینی و فراوانی مشکلات کنونی را دارند یا نه؟ آیا می توانند طرح یا طرح هایی جامع و مورد قبول همه ی ایرانیان و اقوام ایرانی برای مدیریت کشور، حل مشکلات بنیادی اقتصاد ویا مهار و تقلیل آن ها، تغییرات مثبت در فرهنگ مردم و گسترش روحیه ی شادی و نشاط بجای اندوه و یأس، تحول در نظام آموزشی و تربیتی، حل مناقشات موجود ایران با نظام بین المللی و امثال آن ارائه کنند یا غرق در تصورات واهی، همه چیز را به بعد موکول کرده و تنها و تنها به این می اندیشند که گروهی برکنار شده و خود بجای آنان بنشینند؟!!
مطمئنا مشکل مزمن جامعه ی ما این نیست که چه فرد یا افرادی بر صدر بنشینند و حکومت کنند، بلکه مشکل این جامعه را تحول در نگاه به مقوله ی قدرت در سطح ملی و تبیین مفاهیم ارزشمندی چون؛ «منافع ملی» و «نسبت سنجی دائمی بین عملکرد حاکمیت ها با تأمین منافع ملی» از طریق حضور خاموش ناشدنی «رسانه های صوتی و تصویری و مکتوبِ آزاد و مستقل از حکومت» حل می کند که با مقوله ی «چگونه حکومت کردن افراد» سرو کار دارد.
اکثر قریب به اتفاق حاکمان یکصد ساله ی پس از ظهور قانون اساسی در ایران، اساسا فهم درستی از «منافع ملی» نداشتند و معتقد و ملتزم به آزادی بیان مخالف نبودند و به «حق مستقلی برای ملت ایران» باور نداشتند و همگان خود را با القاب «ظل الله» و یا «ولی الله» معرفی می کردند. هیچکس لقب خود را «سایه ی مردم» و یا «دوستدار مردم» نمی گذاشت و اگر به تعارف سخنی در خدمتگزاری می راندند، در بیانی دیگر جبران کرده و مردم را با صراحت «هیچکاره» می دانستند!!
باید به راهکارهای تجربه شده ی بشری در امر حکومت، احترام گذاشت و از آن بهره گرفت. «دموکراسی» مقوله ای است که از پس هزاران سال تجربه ی حکومتی بشر، خود را نمایان کرده است و انصاف نیست که این مسیر هموار و شناخته شده را با عناوین مبهم و ناشناخته ی دیگر در هم آمیزیم و برای توضیح عنوانی جدید، جعبه ی پسوندها و پیشوندها را گشوده و هریک چیزی را انتخاب کنیم و چهره اش را به ابهامات گوناگون خویش مکدر سازیم. یکی سخن از پسوند «دینی» کند و مردمسالاری دینی را پیشنهاد دهد و یکی پسوند «سکولار» و امثال آن را ارائه کند.
ما باید بدون پیشوندها و پسوندها، همان دموکراسی را بخواهیم که دیگر ملت ها کم و بیش با آن روزگار می گذرانند و اگر لازم باشد که دوره های علمی و عملی برای آموختن این روش حکومتی برقرار شود، از یادگیری و پیدا کردن آگاهی بیشتر، نباید شرمسار باشیم.
این آموزه را به گوش بسپاریم که خدای سبحان مکررا در قرآن به «عبرت گرفتن از سرنوشت پیشینیان» فراخوانده است و عبرت گرفتن در این آیات به معنی«بهره بردن از تجارب مثبت و منفی زندگی فردی و اجتماعی آنان است» که باید جهات مثبت را بکار بست و از جهات منفی پرهیز کرد.
صاحب شریعت(ص) نیز فرمود:«اطلبوا العلم ولو بالصین=علم را بخواهید، اگرچه با سفر به چین بدست آید» و امیر مؤمنان علی(ع) نیز فرمود: «اعقل الناس، من جمع علم الناس الی علمه=خردمندترین انسان، کسی است که دانش دیگران را با علم خویش درهم آمیزد».
تردیدی نیست که «علم و فن مدیریت» آموختنی است و هرچه در این خصوص دانش بیشتری از سرنوشت طرح ها و اقدامات مثبت و منفی سایر مجامع بشری داشته باشیم، تصمیمات خردمندانه تری خواهیم گرفت.
چهاردهم) امروز روزی نیست که از پی دیدارهای مکرر مراجع و دلسوزان جامعه با رهبری کشور و طرح مشکلات و گوشزد کردن زشتی رفتارهای کودتاچیان با مخالفان در کوچه و خیابان و زندان و پلشتی رفتار دستگاه های حکومتی در قوای قضائیه و اجرائیه و نیروهای نظامی و انتظامی و نگاشتن نامه های متعدد به وی و در دسترس بودن سایت های خبری مختلف و وجود تلویزیون های گوناگون برای رؤیت برخی واقعیات تلخ از جنایات انجام گرفته توسط حاکمیت، کسی با رهبری از سر مجامله سخن بگوید و از ایشان رفع مسئولیت کند.
وقتی ایشان مسئولیت شعارهای مردم معترض را به عهده ی سران معترضین می داند و خواستار اعلام برائت می شود(و البته ادعای بیجایی است) و به اصطلاح مجامله را کنار می گدارد و حریمی برای سران جنبش نگه نمی دارد، باهمان منطق خودش و دلایل متقن و قرائن و شواهد بسیار، می توان مسئولیت جنایات انجام گرفته و حمایت از جنایتکاران را مستقیما به او نسبت داد. حال چرا سران جنبش با ایشان مجامله می کنند؟ خدا عالم است. امیدوارم تقیه منجر به پشیمانی نشود!!
امروزه هر نادانی می تواند بفهمد که ایشان حد اقل از بسیاری اتفاقات خلاف قانون و شرع و اخلاق و جنایات انجام گرفته در حاکمیت، با خبر است و اقدامی برای پیشگیری نمی کند. کدام دلیل محکمه پسند تر از اظهارات ایشان در طول ماجراهای پس از انتخابات را می توان ارائه کرد که مستمرا از جنایتکاران دفاع کرده و معترضان مظلوم را محکوم کرده است؟!!
در ماجرای عاشورا، هیچ سخنی از کشته شدن بیگناهان توسط مدافعان حکومت و نیروی انتظامی و ترور افراد متدین نگفت و آدم کشی در ماه حرام و روز عاشورا را (که در حالت عادی جزء گناهان کبیره و بلکه اکبر کبائر است چرا که کشتن یک بی گناه در بیان قرآن همچون کشتن تمامی بشریت است) شایسته ی کمترین توبیخی ندانست و در عوض به مراسم عزاداری (که حداکثر مستحب است) و هتک حرمت آن با اقدام به سوت و کف زدن(که حد اکثر مکروه است و در حد توبیخی اخلاقی باید باشد)به شدیدترین وجه ممکن واکنش نشان داد و با عباراتی که گویا حرام خدا نقض شده است و با تحریک آمیز ترین عبارات مورد سرزنش قرار داد!!
ایشان که به گفته ی خودش«سران فتنه» را به تبری جستن از برخی حامیان جنبش سبز و «توبه کردن از برخی رفتارها و گفتارها» فرا می خواند و خواستار تعیین مرز با آنان می شود، آیا خود از جنایتکاران این چند ماهه تبری جسته است؟!!
آیا از وحشی گری های انجام گرفته در قم و شیراز و تهران و حمله به بیوت حضرات آقایان مراجع و بزرگان سه دهه ی نظام و حمله به متدینان در مسجد و منزل های شخصی افراد مختلف، تبری جسته است؟!!
آیا از قتل و قاتلان ندا آقا سلطان، غنیان، سهرابی و دهها نفر مثل آنان تبری جسته است؟!! آیا از قتل شهید فروهر و همسر مظلومه اش و سایر قتل های زنجیره ای، تبری جسته است؟!!آیا از تروریست هایی که سرو آزاد اطلاحات سعید حجاریان را شکستند و جسم تکیده و معلولش را خداوند همچون آینه ی جنایت جانیان و حامیان نگه داشت، تبری جسته است؟!!
آیا از وحشی گری های سالهای 70 به بعد و خصوصا هجوم مغول وار سال 76 به حریم مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیةالله منتظری(ره) و شکستن و بستن و آتش زدن حسینیه و دفتر ایشان و پاره کردن قرآن ها تبری جسته است؟!! آیا متن پیام تسلیت رهبری در رحلت مرحوم استاد، شاهد و گواهی بر عظمت جرمی که در این سال ها نسبت به آن عزیز خدا انجام گرفت نیست؟!! آیا ایشان از دستور به ادامه ی حصر طولانی معظم له «توبه» کرده است و از عمل سابق خود و دوستانش تبری جسته است؟!!
آیا ایشان از توهین به مخالفان و «بی عقل» خواندن آنان و انواع تهمت های ناروایی که خود به آنان زده و یا حامیان و دستگاه های تحت امرش انجام داده اند، تبری جسته و توبه کرده است؟!!
راست گفت خواجه ی شیراز که؛ «توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند!!؟». چرا آقای خامنه ای به زور نظامیان و نیروهای امنیتی و انتظامی و قوه ی قضائیه (و اخیرا با بهره گیری از اوباش و اشرار سابقه دار) و مداحانی که به گفته ی امیر مؤمنان علی(ع) :«شایسته است که خاک بر دهانشان بپاشند»، سعی دارد بر جایگاه امیرالمؤمنین نشانده شود و عزت و اعتبار جعلی برای خود درست کند؟!!
آیا این همان آقای خامنه ای است که در مسجد کرامت و امام حسن(ع) مشهد بود؟!! آیا این همان خامنه ای است که در کمیته ی مشترک ضد خرابکاری بود؟!! آیا این همان سیدی است که برای دیدنش در تبعیدگاه ایرانشهر راه های دور سپری می شد؟!! ایا آقای خامنه ای منتقد شاه، می خواست که شاه نباشد تا او همان روش استبدادی را در حکومتی «یکه سالار» پی گیرد و جان و مال و ناموس و آبروی مخالفان(حتی اگر استادی متدین یا رفیقی شفیق باشد) را مورد تاراج خود و سپاهیانش قرار دهد؟!!
امیدوارم و از سر شفقت دعا می کنم که آقای خامنه ای برای ادامه ی این کژروی ها مهلتی بیش از این نیابد و از این پس به صراط مستقیم انسانیت و اخلاق برگردد و بداند که خدای حکیم، از طرق مختلف و ازجمله به طور طبیعی، حکومت جور را زایل می گرداند و فرقی نمی کند که با پیراهنی از قرآن به ستم اقدام شود یا بدون توسل به دین. هردو زایل می شوند درحالی که ظلم و ستم کسی که آن را به دین خدا نسبت می دهد، عذاب دردناکتر و بیشتری را بر می انگیزد، چرا که تهمت به دین خدا را نیز به همراه دارد!!
در این آخرین روزهای رمضان، برای ملت ستمدیده ی ایران عزیز، بهروزی و پیروزی و شادکامی را آرزو می کنم و از خدای رحمان و رحیم، آن ها را می طلبم. باشد که شاهد آزادی و دموکراسی و اخلاق را در آغوش کشیم وعمده ی وقتمان را در جست و جوی علم و آگاهی و بهره مندی از مواهب آن بگذرانیم.
با آرزوی آزادی دوستان دربندم و پایان یافتن غلبه ی ستم بر عدل و آزادی و رفاه و سلامتی همه ی مخاطبان گرامی، همه را به خدا می سپارم و از همه التماس دعا دارم.
خدایا چنان کن سرانجام کار//تو خوشنود باشی و ما رستگار
احمد قابل.................. 16/6/1389....................فریمان
۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
با سلام خدمت آقای قابل
پاسخحذفانشاالله همگی شما بزرگان در پناه خدا و سلامت از این محبس به در آیید.
همگی مردم ایران مرهون و متشکر از زحمات و کوشش شما هستیم.
قربان شما
محسن
سلام من یک نکته برای شما دارم و اون این بود که میگین رهبر عزیز ما با برادرشون مشکل دارن اول ایشون با هادی شون مشکل ندارن بلکه هادیشونه که با رهبری عزیز مشکل داره واین با گفته شما بسیار فرق می کنه و این طور بیان خود نوعی دروغه!!
پاسخحذفهمچنین ائمه هم فرمودند و این گونه رفتار کرده اند که حتی از برادر خونیتون اگه برسر اصول مشکل داشتین دوری کنید و این حرکت رهبری عزیز نشان از تابعیت دینی ایشان دارد.
افرادی که نام بردید خیلی خیانت ها در حق نظام و مردم و ابروی ملت ما کرده اند درست نیست این قدر تحویل گرفته شوند.
امیدوارم با ظهور حضرت خورشید ستم هایی که به حضرت ماه شده برهمگان اشکار بشه تا انشالله دشمنانشون پشیمان و نادم شوند/ *انشالله*
اینکه طرفداران آقای خامنه ای هم وبلاگ شما را می خوانند نشان از پویا و زنده بودن افکار شما دارد .هر انسانی در ذهن مخالفان خودش زنده است . تنگ نظری تا چه حد است که با این همه ظلمی که به برخی از افراد یاد شده شده است ، در یک وبلاگ و داخل سطور یک زندانی زجر کشیده هم که یادی از ایشان می شود ، دوستان ولایتمدار شاکی می شوند !!! الحق که چه رویی دارند این دوستان ولایتمدار ... دیگر هم اینکه آزادی ات مبارک . به کوری چشم استبداد پیشگان نام تو ای قابل عزیز و نام انهایی که از ایشان نام بردی در تک تک خانه های ما همیشه ورد زبان ماست ... تا کور شود هر انکه نتواند دید
پاسخحذفاستاد قابل آزادی ات مبارک ... تو مهمان قلب ما هستی
پاسخحذف